وبسایت جزوه بانک خرید و دانلود پیدیاف جزوه “چمنزارهای بهشت” جان اشتاین بک PDF را برای شما عزیزان آماده کرده است.
جان اشتاین بک، نویسنده آمریکایی با ریشههای آلمانی، به واسطه رمان معروفش «خوشههای خشم» شناخته میشود. این رمان به تصویر کشیدن زندگی کشاورزان و کارگران مهاجر در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا پرداخته و به یکی از آثار کلاسیک ادبیات آمریکا تبدیل شده است. اشتاین بک به دلیل قدرت داستانهایش در بازنمایی واقعیتهای اجتماعی و انسانی، در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. او در سال ۱۹۰۲ متولد شد و در سال ۱۹۶۸ درگذشت. یکی از آثار برجسته او، رمان «دشت بهشت» است که در سال ۱۹۳۲ منتشر شد و سالها پیش با ترجمه پرویز داریوش تحت عنوان «چمنزارهای بهشت» به چاپ رسید. برای خرید و دانلود جزوههای بیشتر، همراه جزوه بانک باشید.
نقد جزوه چمنزارهای بهشت جان اشتاین بک
نقاط قوت:
- بازنمایی واقعیتهای اجتماعی: اشتاین بک در این جزوه، به بررسی موضوع مهاجرت و حومهنشینی میپردازد. او با روایتی آمیخته با طنز سیاه، زندگی اجتماعی کوچک مهاجرانی را به تصویر میکشد که با خلق و خو و منشهای گوناگون در حومه کالیفرنیا زندگی میکنند. این روایت به خوبی تجربیات و احساسات انسانی را منتقل میکند.
- شخصیتپردازی قوی: اشتاین بک با توصیفات درخشان و زندهاش، شخصیتها و موقعیتهای مختلفی را معرفی میکند که هر یک نمایانگر جنبهای از زندگی مهاجران هستند. او توانسته است احساسات عمیق و تجربیات انسانی را در قالب داستانهایی جذاب و گیرا منتقل کند.
- زبان ساده و شاعرانه: استفاده از زبان ساده و در عین حال شاعرانه، واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی را به تصویر میکشد و خواننده را به تفکر درباره شرایط انسانی و اجتماعی وا میدارد.
نقاط ضعف:
- طنز سیاه: استفاده از طنز سیاه در برخی داستانها ممکن است برای برخی خوانندگان کمی گیجکننده یا حتی سنگین باشد، بهویژه اگر به دنبال داستانهای صرفاً سرگرمکننده باشند.
- موضوعات سنگین: برخی از موضوعات مطرحشده در این جزوه، به دلیل تمرکز بر ناامیدیها و شکستهای انسانی، ممکن است برای برخی خوانندگان کمی تلخ و غمانگیز باشد.
بخشی از جزوه چمنزارهای بهشت جان اشتاین بک
کلانتر آمده بود و گفت: از شما شکایت شده. شکایت شده جای ناجوری را اداره میکنید. گفتم: دروغ گفتهاند. هم دروغ گفتهاند و هم به مادرمان و ژنرال وایه خو توهین کردهاند. کلانتر گفت: از شما شکایت شده. باید در اینجا را ببندید وگرنه شما را به جرم راه اندازی چنین جایی بازداشت میکنم. سعی کردم تفهیمش کنم و گفتم: دروغ گفتهاند. او هم گفت: این شکایت امروز بعد از ظهر به دستم رسیده. وقتی کسی شکایت میکند، دیگر کاری از دستم ساخته نیست، متوجهید که؟ بعد با لحن دوستانه ادامه داد: مامورم و معذور. باید به شکایت مردم رسیدگی کنم… پاسخی نشنید. هلن کلون را به آرامی کشید و وارد اتاق شد. یکی از تیرهای بلوطی را بریده بودند و هیلدا رفته بود. هلن خشکش زد و لحظهای دم پنجره باز ایستاد؛ با حالی نزار به تیرگی شب چشم دراند. چهرهاش رنگ باخت و لب ولوچهاش آویزان شد. با گامهایی لرزان به اتاق نشیمن تن کشید. روی صندلی رفت، گنجه تفنگها را باز کرد و تفنگی بیرون کشید.
دکتر فیلیپس با بیقراری به هلن نگاهی انداخت و گلویی صاف کرد: «از بدو تولد، بیمار من بود. در مواردی از این دست، مریض بسته به شرایط یا خودکشی میکند یا کسی را میکشد. احتمال هم دارد آزاری به کسی نرساند و به زندگی ادامه دهد. این امکان هم هست که بدون خشونت باقی عمر را سپری کند. راستش، گفتنش سخت است.»